Page 7 - ZiroRo-6
P. 7

‫ﺻﻔﺤﻪ ‪ ٦٥‬از ‪١٢٩‬‬  ‫زير و رو‬

‫روبهروي تلويزيون‪ ،‬روي مبل پذيرايي كز كرده بود جلوي يك مستند حيات وحش از وحشيبازيهاي‬
‫حيوانات‪ .‬پايي ِن شانههايش )كولش( درد ميكرد‪ .‬صحنههاي مستند سريع عوض ميشدند‪ .‬پلنگ ميپريد‬
‫روي گراز‪ .‬خرس پنجه ميكشيد به ماهي‪ .‬مار يك قورباغهي درسته را قورت ميداد‪ .‬شير دندان فرو‬
‫ميكرد توي شكم آهو و يك صحنه هم بود كه سريعتر از بقيه آمد و رفت‪ .‬نماي نزديكي از يك مار –‬
‫نه آن مار قورباغهاي قبلي – كه پوست صورتش ناگهان پودر ميشد‪ .‬مثل پولك كوچكي كه روي بعضي‬
‫چشميهاي بعضي درها هست و بايد كنارش بزني تا راهروي بيرون را ببيني يا مثل قاب سياه‬
‫دوربينهاي دو چشمي قديمي كه بايد كنارشان ميزدي تا در دوربين نگاه كني‪ .‬شبيه اينها بود به‬
‫شرطي كه محكم كنار ميزدي‪ .‬محكم و تند‪ .‬تا شبيه پوست صورت مار بشود كه برقآسا و در نيم ثانيه‬
‫پودر شد يا پاك شد يا شكافت ولي در هر حال‪ ،‬كنار رفت و سطح گوشت ِي پشتش توي چشم زد و زود‬

                                                                     ‫رفت و تصوير بعدي آمد‪.‬‬
   2   3   4   5   6   7   8   9