همه دردها مسخرهاند. هیچ دردی نیست که نتوان فراموشش کرد. وقتی همه را فراموش کردی، فقط میماند دردِ فراموشی. اینکه…
همه دردها مسخرهاند. هیچ دردی نیست که نتوان فراموشش کرد. وقتی همه را فراموش کردی، فقط میماند دردِ فراموشی. اینکه…
مهران توی اتاق سرایداری بود. راهروی بیرون، سقف نداشت. دیوارش کنیتکس سفید و پُر بود از واحدهای کنار هم. ساختمان…