Page 1 - ZiroRoo12
P. 1
ﺻﻔﺤﻪ ١١٢از ١٢٩ زير و رو
دوباره داشت دير از خانه راه ميافتاد سمت اداره .هنوز توي محوطه بود و نگا ِه سرباﻻيش به سمت
ﭘﻠههاي طبقهي هفت بود .نميدانست نگرانِ چه بوده كه نتوانسته بود جعبهي كﻠوچه را توي خانه بگذارد
و اينطور دو دستي آن را گرفته بود .آن باﻻ ،طبقهي هفت ،ساكن جديد هي ميرفت و دوباره ميآمد
دم نردهها .با تﻠفن صحبت ميكرد و لبهايش مدام تكان ميخورد ولي صدايش نميآمد .ساكنِ جديد،
جاي دختر بور آمده بود و ظاهرا يك دختر بود ولي اصﻼ مثل دختر بور نبود .در واقع اصﻼ معﻠوم نبود
چه شكﻠي است .از اين ﭘايين فقط قد كوتاهش معﻠوم بود و هيكل يكنواختِ بيظرافتش و چشمهاي
گرد بيحالتش .خيﻠي شبيه يك دختر نبود و به نظر ميآمد يك ﭘيراهن شﻠوار معموليِ مردانه ﭘوشيده.
در واقع هيچيِ او خيﻠي معﻠوم نبود ،غير از يك جفت چشمِ گر ِد بيحالت كه ﭘﻠك زدنهاي زيادشان از
اين ﭘايين هم معﻠوم بود .اين شكل و شمايل ،فريد را يا ِد يك نفر ميانداخت اما يادش نميآمد كي! يا ِد
مرد كركسي و حرفهايش هم ميانداخت.