سوم شخص محدود بود ولی هنوز فکر میکنم یک رمان راوی اول شخص خواندهام. خیلی سریع هم خواندمش. فقط یک پنجشنبه و شنبه. (اختیار جمعهی این وسط دست خودم نبود). شاید به خاطر ریتم روان و هیجانانگیزش زود تمام شد. با اینکه تقریبا دو ماه گذشته، ولی وقتی بهش فکر میکنم یا میخواهم از آن برای کسی بگویم، همچنان مثل یک رمان اول شخص توصیفش میکنم. شاید به خاطر همذاتپنداری است. راوی خیلی خوب تنهاییاش را شرح میدهد و گذشت زمان را و تنهاتر شدنش را. اول رمان، پنجاه و هشت سالش است و در جایی از رمان ناگهان، میفهمیم هفتاد سالش شده. بری گیفورد گذر این دوازده سال را خیلی ساده برگزار میکند. مواجههی راوی هم با مسن شدن ساده است. بری گیفورد ماجراهای عجیب و غریب رمان را بیقیدانه رها میکند و ما را با خود میبرد به تولد هفتادسالگی، به خلوتی بیشتر، به دیدار آدمهای قدیمی زندگیات، به دیدارها، بازگشتهای بیثمر…
قرار بود به بهانهی خواندن «The Up-Down» درباره بری گیفورد بنویسم. این آدم از وقتی برایم جالب شد و کنجکاو خواندن چیزی از او شدم که فهمیدم دیوید لینچ اسم فیلمش «بزرگراه گمشده» را از متن یکی از رمانهای او «Night People» برداشته. بزرگراه گمشده ترکیب عجیبیست؛ دیوید لینچ آدم عجیبیست و با بری گیفورد دوست است و همکار. با هم، فیلمنامه همین «بزرگراه گمشده» و «اتاق هتل» را نوشتهاند و «وحشی در قلب» هم از روی رمانِ او اقتباس شده؛ محبوبترین رمان او؛ زوج عاشق این فیلم از رمان بری گیفورد میآید که در واقع یک مجموعه رمان دنبالهدار در هفت قسمت است. «The Up-Down» روایت زندگی و احوال پسر آنهاست بعد از رفتن پدر و مادر؛ بعد از درگذشتشان.
با خواندن «The Up-Down» میفهمیم که لینچ و گیفورد چقدر وامدار همدیگر هستند. چه در تعریف ماجراهای غریب، خشن، شهوتناک، غیرمنتظره – مثل بیشتر فیلمهای لینچ – و چه در توصیف یک فضای آرام و شاعرانه، مثل «داستان استریت». «The Up-Down» همهی اینها را دارد. برای ترجمهی اسمش به نتیجهی قطعی نرسیدم. در رمان آمده: «… در دوران قدیم، جوامع و فرهنگهایی مثل ایرلندی، چینی و هندواروپایی باور داشتند که پنج جهت وجود دارد: شمال، جنوب، شرق، غرب و the Up-Down. که بیانگر ناف، وسط، مرکز است.
سلام
بالاخره The Top Down یا The Up Down؟
The Up
اصلاح شد. ارادت